| | | | | | |
|
ای ذرهای از نور تو بر عرش اعظم تافته |
|
از عرش اعظم در گذر بر هر دو عالم تافته |
|
|
آن ذره ذریت شده خورشید خاصیت شده |
|
سر تا قدم نیت شده بر جان آدم تافته |
|
|
اولاد پیدا آمده خلقی به صحرا آمده |
|
پس بیمحابا آمده بر بیش و بر کم تافته |
|
|
یک موی تو در صبحدم بر گاو و آهو زد رقم |
|
مشک است یا عنبر بهم موی تو بر هم تافته |
|
|
بر عاشقان روی تو بر ساکنان کوی تو |
|
در پرتو یک موی تو کاری است معظم تافته |
|
|
عکس رخت از نه فلک بگذشته تا پشت سمک |
|
بی واسطه بر یک به یک نوری مسلم تافته |
|
|
گه جان پر اسرار را کرده فدا دیدار را |
|
گاهی دل عطار را عشقت به یک دم تافته |
|