عطار (غزلیات)/ای زلف تو دام ماه افکنده
ای زلف تو دام ماه افکنده | ره بینان را ز راه افکنده | |||||
زهاد زمانه را سر زلفت | در معرض صد گناه افکنده | |||||
دل پیش رخت به جان کمر بسته | جان پیش لبت کلاه افکنده | |||||
عشق لب لعل تو هزار آتش | در جان گدا و شاه افکنده | |||||
خط تو کزوست خون جان من | در دیدهی عقل کاه افکنده | |||||
در یک ساعت هزار آتش را | رویت به خط سیاه افکنده | |||||
تو یوسف عالم و زنخدانت | دل برده و جان به چاه افکنده | |||||
تو خسرو دلبران و روی تو | صد مشعله در سپاه افکنده | |||||
دل در سر زلف دلربای تو | باری است به جایگاه افکنده | |||||
عطار چو شاهی رخت دیده | رخ طرح نهاده شاه افکنده |