عطار (غزلیات)/ای سیه گر سپید کاری تو
ای سیه گر سپید کاری تو | سرخ رویی و سبز داری تو | |||||
من به جان سوختم بگو آخر | با شب و روز در چه کاری تو | |||||
روز به کار تو کی توانم برد | زانکه بس بوالعجب نگاری تو | |||||
کار ما را قرار می ندهی | دلبری سخت بی قراری تو | |||||
نیست بویی ز وصل تو کس را | زانکه همرنگ روزگاری تو | |||||
غم من خور که غم بخورد مرا | راستی نیک غمگساری تو | |||||
زان سبب شادمانی از غم من | که ازین غم خبر نداری تو | |||||
بلبل شاخ عشق عطار است | گر به خوبی گل بهاری تو |