عطار (غزلیات)/ای صدف لعل تو حقهی در یتیم
ای صدف لعل تو حقهی در یتیم | عارض تو بی قلم خط زده بر لوح سیم | |||||
روح دهن مانده باز در سر زلفت مدام | عقل میان بسته چست بر سر کویت مقیم | |||||
در یتیم توام تا که درآمد به چشم | چشمهی چشمم بماند غرقهی در یتیم | |||||
زین سر زلفت که هست مملکت جم توراست | زانکه سر زلف توست بر صفت جیم و میم | |||||
چون سر زلف تو را باد پریشان کند | جیم در افتد به میم، میم درافتد به جیم | |||||
تیره گلیم توام رشتهی صبرم متاب | چند زنی بیش ازین طبل به زیر گلیم | |||||
برد لب لعل تو از بر عطار دل | تا دل عطار ماند چون لب تو از دو نیم |