عطار (غزلیات)/ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای

عطار (غزلیات) از عطار
(ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای)
  ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای  
  آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای  
  اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن تا کی زنم چو ذره‌ی سرگشته دست و پای  
  چون سایه‌ای فرو شدم از عشق تو به خاک ای آفتاب جان من از قعر جان برآی  
  بر کارم اوفتاد ز زلف تو صد گره بگشای کارم از سر زلف گره‌گشای  
  بردی دلم به زلف و دلم بوی می‌برد از حلقه‌های آن شکن زلف دلربای  
  دور از رخ تو زلف تو در غارت دلم بر روی اوفتاد و شکن یافت چند جای  
  عطار رفت و دل به تو بگذاشت و خاک شد تا روز حشر باز ستاند ز تو جزای