| | | | | | |
|
ای غذای جان مستم نام تو |
|
چشم عقلم روشن از انعام تو |
|
|
عقل من دیوانه جانم مست شد |
|
تا چشیدم جرعهای از جام تو |
|
|
شش جهت از روی من شد همچو زر |
|
تا بدیدم سیم هفت اندام تو |
|
|
حلقهی زلف توام دامی نهاد |
|
تا به حلق آویختم در دام تو |
|
|
دشنهی چشمت اگر خونم بریخت |
|
جان من آسوده از دشنام تو |
|
|
گفته بودی کز توام بگرفت دل |
|
جان بده تا خط کشم در نام تو |
|
|
منتظر بنشستهام تا در رسد |
|
از پی جان خواستن پیغام تو |
|
|
وعده دادی بوسهای و تن زدی |
|
تا شدم بی صبر و بی آرام تو |
|
|
وام داری بوسهای و از تو من |
|
بیشتر دل بستهام در وام تو |
|
|
وام نگذاری و گویی بکشمت |
|
از تقاضاهای بی هنگام تو |
|
|
بوسه در کامت نگهدار و مده |
|
گر بدین بر خواهد آمد کام تو |
|
|
کی چو شمعی سوختی عطار دل |
|
گر نبودی همچو شمعی خام تو |
|