عطار (غزلیات)/ای پسر این رخ به آفتاب درافکن
ای پسر این رخ به آفتاب درافکن | بادهی گلرنگ چون گلاب درافکن | |||||
صبح علم بر کشید و شمع برافروخت | جام پیاپی کن و شراب درافکن | |||||
شاهد سرمست را ز خواب برانگیز | سوختهی عشق را رباب درافکن | |||||
گرچه شب اندر شکست ماه بلند است | بادهی خوش آمد به ماهتاب درافکن | |||||
گل بشکفت و دلم ز عشق تو برخاست | چند نشینی به بند و تاب درافکن | |||||
مست خرابیم جمله نعره زنانیم | نعره درین عالم خراب درافکن | |||||
چند ازین نام و ننگ و زهد و ز تزویر | توبه کن از توبه دل بتاب درافکن | |||||
گر دل عطار را عذاب غم توست | گو دل او غم ازین عذاب درافکن |