عطار (غزلیات)/باده ناخورده مست آمدهایم
باده ناخورده مست آمدهایم | عاشق و می پرست آمدهایم | |||||
ساقیا خیز و جام در ده زود | که نه بهر نشست آمدهایم | |||||
خیز تا از خودی برون آییم | که به خود پای بست آمدهایم | |||||
چون شکستی نبود جانان را | ما ز بهر شکست آمدهایم | |||||
در جهانی که مست هشیار است | هوشیاران مست آمدهایم | |||||
ناقصان بلی خویشتنیم | کاملان الست آمدهایم | |||||
هستی و نیستی ما بنماند | ما مگر نیست هست آمدهایم | |||||
ما چنین خوار نیستیم الحق | که به عمری به دست آمدهایم | |||||
همچو عطار در محیط وجود | به عنایت به شست آمدهایم |