عطار (غزلیات)/بردار صراحیی ز خمار
بردار صراحیی ز خمار | بربند به روی خرقه زنار | |||||
با دردکشان دردپیشه | بنشین و دمی مباش هشیار | |||||
یا پیش هوا به سجده درشو | یا بند هوا ز پای بردار | |||||
تا چند نهان کنی به تلبیس | این دین مزورت ز اغیار | |||||
تا کی ز مذبذبین بوی تو | یک لحظه نخفته و نه بیدار | |||||
گر زن صفتی به کوی سر نه | ور مرد رهی درآی در کار | |||||
سر در نه و هرچه بایدت کن | گه کعبه مجوی و گاه خمار | |||||
چون سیر شدی ز هرزه کاری | آنگاه به دین درآی یکبار | |||||
گه آیی و گاه بازگردی | این نیست نشان مرد دیندار | |||||
چیزی که صلاح تو در آن است | بنیوش که با تو گفت عطار |