عطار (غزلیات)/بر هرچه که دل نهاده باشیم
بر هرچه که دل نهاده باشیم | در مشرکی اوفتاده باشیم | |||||
گر بر کامی سوار گردیم | حالی ز دو خر پیاده باشیم | |||||
صد عمر اگر به سر باستیم | داد نفسی نداده باشیم | |||||
مستی و غرور سخت کاری است | غم نیست که مست باده باشیم | |||||
زان پیش که سر نماند آن به | کین باد ز سر نهاده باشیم | |||||
هرگه که ز زاد و بوم رستیم | بینی که ز مرد زاده باشیم | |||||
چون سایه در آفتاب روشن | در پیش خود ایستاده باشیم | |||||
آن به که درین قفس چو عطار | از هستی خویش ساده باشیم |