عطار (غزلیات)/تا به عشق تو قدم برداشتیم
تا به عشق تو قدم برداشتیم | عقل را سر چون قلم برداشتیم | |||||
چون دم ما سخت گیرا شد به عشق | پردهی هستی به دم برداشتیم | |||||
در جهان جان حقیقتبین شدیم | وز جهان تن قدم برداشتیم | |||||
چون درآمد عشق و جان را مست کرد | ما به مستی جام جم برداشتیم | |||||
بر جمال ساقی جان زان شراب | شادی افزودیم و غم برداشتیم | |||||
پس دل خود همچو مستان خراب | از وجود و از عدم برداشتیم | |||||
در خرابی همچو عطار از کمال | گنج راحت بی الم برداشتیم |