| | | | | | |
|
تا تو خود را خوارتر از جملهی عالم نباشی |
|
در حریم وصل جانان یک نفس محرم نباشی |
|
|
عشق جانان عالمی آمد که مویی در نگنجد |
|
تا طلاق خود نگویی مرد آن عالم نباشی |
|
|
گر همه جایی رسیدی کی رسی هرگز به جایی |
|
تا تو اندر هرچه هستی اندر آن محکم نباشی |
|
|
گر نشان راه میخواهی نشان راه اینک |
|
کاندرین ره تا ابد در بند موج و دم نباشی |
|
|
گر تو مرد راه عشقی ذرهای باشی به صورت |
|
لیکن از راه صفت از هر دو عالم کم نباشی |
|
|
گر برانندت به خواری زین سبب غمگین نگردی |
|
ور بخوانندت به خواهش زین قبل خرم نباشی |
|
|
گر بهشت عدن بفروشی به یک گندم چون آدم |
|
هم تو از جو کمتر ارزی هم تو از آدم نباشی |
|
|
یکدم است آن دم که آن دم آدم آمد از حقیقت |
|
مرتد دین باشی ار تو محرم آن دم نباشی |
|
|
ذره در سایه نباشد تا نباشی تو در آن دم |
|
هم بمانی هم نمانی هم تو باشی هم نباشی |
|
|
کی نوازی پردهی عشاق چون عطار عاشق |
|
تا تو زیر پردهی این غم چو زیر و بم نباشی |
|