| | | | | | |
|
تا دل ز کمال تو نشان یافت |
|
جان عشق تو در میان جان یافت |
|
|
پروانهی شمع عشق شد جان |
|
چون سوخته شد ز تو نشان یافت |
|
|
جان بود نگین عشق و مهرت |
|
چون نقش نگین در آن میان یافت |
|
|
جان بارگه تورا طلب کرد |
|
در مغز جهان لامکان یافت |
|
|
جان را به درت نگاهی افتاد |
|
صد حلقه برو چو آسمان یافت |
|
|
هر جان که به کوی تو فرو شد |
|
از بوی تو جان جاودان یافت |
|
|
فریاد و خروش عاشقانت |
|
در کون و مکان نمیتوان یافت |
|
|
از درد تو جان ما بنالید |
|
درمان تو درد بیکران یافت |
|
|
چون درد تو یافت زیر هر درد |
|
درمان همه جهان نهان یافت |
|
|
هرچیز که جان ما همی جست |
|
چون در تو نگاه کرد آن یافت |
|
|
هر مقصودی که عقل را بود |
|
در شعلهی روی تو عیان یافت |
|
|
عطار چو این سخن بیان کرد |
|
بیرون ز جهان بسی جهان یافت |
|