| | | | | | |
|
ترسا بچهای ناگه قصد دل و جانم کرد |
|
سودای سر زلفش رسوای جهانم کرد |
|
|
زو هر که نشان دارد دل بر سر جان دارد |
|
ترسا بچه آن دارد دیوانه از آنم کرد |
|
|
دوش آن بت شنگانه میداد به پیمانه |
|
وز کعبه به بتخانه زنجیر کشانم کرد |
|
|
کردم ز پریشانی در بتکده دربانی |
|
چون رفت مسلمانی بس نوحه که جانم کرد |
|
|
دل کفر به دینداری زو کرد خریداری |
|
دردا که به سر باری اسلام زیانم کرد |
|
|
آزاد جهان بودم بی داد و ستان بودم |
|
انگشت زنان بودم انگشت گزانم کرد |
|
|
دل دادم و بد کردم یک درد به صد کردم |
|
وین جرم چو خود کردم با خود چه توانم کرد |
|
|
دی گفت نکو خواهی توبه است تورا راهی |
|
از روی چنان ماهی من توبه ندانم کرد |
|
|
آخر چو فرو ماندم ترسا بچه را خواندم |
|
بسیار سخن راندم تا راه بیانم کرد |
|
|
بنهاد ز درویشی صد تعبیه اندیشی |
|
در پردهی بی خویشی از خویش نهانم کرد |
|
|
چون دست ز خود شستم از بند برون جستم |
|
هر چیز که میجستم در حال عیانم کرد |
|
|
من بی من و بیمایی افتاده بدم جایی |
|
تا در بن دریایی بی نام و نشانم کرد |
|
|
عطار دمی گر زد بس دست که بر سر زد |
|
هم مهر به لب بر زد هم بند زبانم کرد |
|