| | | | | | |
|
جهانی جان چو پروانه از آن است |
|
که آن ترسا بچه شمع جهان است |
|
|
به ترسایی درافتادم که پیوست |
|
مرا زنار زلفش بر میان است |
|
|
درآمد دوش آن ترسا بچه مست |
|
مرا گفتا که دین من عیان است |
|
|
درین دین گر بقا خواهی فنا شو |
|
که گر سودی کنی آنجا زیان است |
|
|
بدو گفتم نشانی ده ازین راه |
|
مرا گفتا که این ره بی نشان است |
|
|
ز پیدایی هویدا در هویداست |
|
ز پنهانی نهان اندر نهان است |
|
|
فنا اندر فنای است و عجب این |
|
که اندر وی بقای جاودان است |
|
|
چو پیدا و نهان دانستی این راه |
|
یقین میدان که نه این و نه آن است |
|
|
به دین ما درآ گر مرد کفری |
|
که عاشق غیر این دین کفر دان است |
|
|
یقین میدان که کفر عاشقی را |
|
بنا بر کافری جاودان است |
|
|
اگر داری سر این پای در نه |
|
به ترک جان بگو چه جای جان است |
|
|
وگرنه با سلامت رو که با تو |
|
سخن گفتن ز دلق و طیلسان است |
|
|
برو عطار و تن زن زانکه این شرح |
|
نه کار توست کار رهبران است |
|