عطار (غزلیات)/خال مشکین بر گلستان می زنی
خال مشکین بر گلستان می زنی | دل همی سوزی و بر جان می زنی | |||||
بر بیاض برگ گل عمر مرا | هر زمان فال دگرسان می زنی | |||||
صید خواهی کرد دلها را به زلف | زلف را بر یکدگر زان می زنی | |||||
زان دو لعل آتشین آبدار | آتش اندر آب حیوان می زنی | |||||
از لبت یک بوسه نتوان زد به تیر | کز سر کین تیر مژگان می زنی | |||||
گفتهای ایمانت را راهی زنم | چون بکشتی الحق آسان می زنی | |||||
در تو پیمان نیست صد عاشق بمرد | تا تو رای عهد و پیمان می زنی | |||||
دامن اندر خون زند عطار زانک | تو نفس با او ز هجران می زنی |