عطار (غزلیات)/دامن دل از تو در خون میکشم
دامن دل از تو در خون میکشم | ننگری ای دوست تا چون میکشم | |||||
از رگ جان هر شبی در هجر تو | سوی چشم خونفشان خون میکشم | |||||
گرچه چون کاهی شدم از دست هجر | بار غم از کوه افزون میکشم | |||||
دور از روی تو هر دم بی تو من | محنت و رنج دگرگون میکشم | |||||
آن همه خود هیچ بود و درگذشت | درد و غم این است کاکنون میکشم | |||||
من که عطارم یقین میباشدم | کین بلا از دور گردون میکشم |