عطار (غزلیات)/دردی است درین دلم نهانی
دردی است درین دلم نهانی | کان درد مرا دوا تو دانی | |||||
تو مرهم درد بیدلانی | دانم که مرا چنین نمانی | |||||
من بندهی بی کس ضعیفم | تو یار کسان بی کسانی | |||||
گر مورچهای در تو کوبد | آنی تو که ضایعش نمانی | |||||
از من گنه آید و من اینم | وز تو کرم آید و تو آنی | |||||
یارب به در که باز گردم | گر تو ز در خودم برانی | |||||
از خواندن و راندنم چه باک است | خواه این کن و خواه آن تو دانی | |||||
گویم «ارنی» و زار گریم | ترسم ز جواب «لن ترانی» | |||||
پیری بشنید و جان به حق داد | عطار سخن مگو که جانی |