| | | | | | |
|
درد دل را دوا نمیدانم |
|
گم شدم سر ز پا نمیدانم |
|
|
از می نیستی چنان مستم |
|
که صواب از خطا نمیدانم |
|
|
چند از من کنی سال که من |
|
درد را از دوا نمیدانم |
|
|
حل این مشکلم که افتادست |
|
در خلا و ملا نمیدانم |
|
|
به چه داد و ستد کنم با خلق |
|
که قبول از عطا نمیدانم |
|
|
هرچه از ماه تا به ماهی هست |
|
هیچ از خود جدا نمیدانم |
|
|
وانچه در اصل و فرع جمله تویی |
|
یا منم جمله یا نمیدانم |
|
|
گر یک است این همه یکی بگذار |
|
که عدد را قفا نمیدانم |
|
|
ور یکی نی و صد هزار است این |
|
صد و یک من چرا نمیدانم |
|
|
حیرتم کشت و من درین حیرت |
|
ره به کار خدا نمیدانم |
|
|
چشم دل را که نفس پردهی اوست |
|
در جهان توتیا نمیدانم |
|
|
آنچه عطار در پی آن رفت |
|
این زمان هیچ جا نمیدانم |
|