| | | | | | |
|
در راه عشق هر دل کو خصم خویشتن شد |
|
فارغ ز نیک و بد گشت ایمن ز ما و من شد |
|
|
نی نی که نیست کس را جز نام عشق حاصل |
|
کان دم که عشق آمد از ننگ تن به تن شد |
|
|
در تافت روز اول یک ذره عشق از غیب |
|
افلاک سرنگون گشت ارواح نعرهزن شد |
|
|
آن ذره عشق ناگه چون سینهها ببویید |
|
کس را ندید محرم با جای خویشتن شد |
|
|
زان ذره عشق خلقی در گفتگو فتادند |
|
وان خود چنان که آمد هم بکر با وطن شد |
|
|
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید |
|
عاشق نمرد هرگز کو زنده در کفن شد |
|
|
کو زندهای که هرگز از بهر نفس کشتن |
|
مردود خلق آمد رسوای انجمن شد |
|
|
هر زنده را کزین می بویی نصیب آمد |
|
هر موی بر تن او گویای بی سخن شد |
|
|
چون جان و تن درین ره دو بند صعب آمد |
|
عطار همچو مردان در خون جان و تن شد |
|