عطار (غزلیات)/دل به سودای تو جان در بازد
دل به سودای تو جان در بازد | جان برای تو جهان در بازد | |||||
دل چو عشق تو درآید به میان | هرچه دارد به میان در بازد | |||||
ور بگوید که که را دارد دوست | سر به دعوی زبان در بازد | |||||
هر که در کوی تو آید به قمار | دل برافشاند و جان در بازد | |||||
هر که یک جرعه می عشق تو خورد | جان و دل نعرهزنان در بازد | |||||
جملهی نیک و بد از سر بنهد | همهی نام و نشان در بازد | |||||
هیچ چیزش به نگیرد دامن | گر همه سود و زیان در بازد | |||||
جان عطار درین وادی عشق | هر چه کون است و مکان در بازد |