عطار (غزلیات)/دل ز عشق تو خون توان کردن
دل ز عشق تو خون توان کردن | عقل را سرنگون توان کردن | |||||
هرچه جز عشق توست از سردل | تا قیامت برون توان کردن | |||||
تا زبونگیری آنکه را خواهی | خویشتن را زبون توان کردن | |||||
تا همه خون خوریم در غم تو | هرچه داریم خون توان کردن | |||||
گوییم صبر کن چه میگویی | از تو خود صبر چون توان کردن | |||||
نظری کن که چون بمردم من | کی کنی پس کنون توان کردن | |||||
برامید تو در پی عطار | سفر اندرون توان کردن |