| | | | | | |
|
دوش درون صومعه، دیر مغانه یافتم |
|
راهنمای دیر را، پیر یگانه یافتم |
|
|
چون بر پیر در شدم، پیر ز خویش رفته بود |
|
کز می عشق پیر را، مست شبانه یافتم |
|
|
از طلبی که داشتم، چون بنشستم اندکی |
|
از کف پیر میکده، درد مغانه یافتم |
|
|
راست که درد خورده شد، موج بخاست از دلم |
|
تا ز دو چشم خون فشان، سیل روانه یافتم |
|
|
گرچه امام دین بدم، تا که به دیر در شدم |
|
در بن دیر خویش را، رند زمانه یافتم |
|
|
نعرهزنان برون شدم، دلق و سجاده سوختم |
|
طاعت و زاهدی خود، زیر میانه یافتم |
|
|
چون دل من به نیستی، حلقه نشین دیر شد |
|
دشمن جان خویش را، در بن خانه یافتم |
|
|
بی سر و سروری شدم، قبلهی کافری شدم |
|
رند و قلندری شدم، زهد فسانهیافتم |
|
|
چون بنمود ناگهم، آینهی وجود روی |
|
ذره به ذره را درو، عشق نشانه یافتم |
|
|
عاشق و یار دایما، در دو جهان هموست بس |
|
زانکه خیال آب و گل، جمله بهانه یافتم |
|
|
نه الم فراق را، هیچ دوا رقم زدم |
|
نه ره دور عشق را، هیچ کرانه یافتم |
|
|
در ره عشق چون روم، چون ره بی نهایت است |
|
خاصه که پیش هر قدم، چاه و ستانه یافتم |
|
|
گر تو به عشق فیالمثل، عیسی وقتی ای فرید |
|
لاف مزن چو رهزنت، سوزن و شانه یافتم |
|