| | | | | | |
|
رطل گران ده صبوح زانکه رسیده است صبح |
|
تا سر شب بشکند تیغ کشیده است صبح |
|
|
روی نهفته است تیر روی نهاده است مهر |
|
پشت بداده است ماه هین که رسیده است صبح |
|
|
بر سر زنگی شب همچو کلاه است ماه |
|
بر در قفل سحر همچو کلید است صبح |
|
|
ای بت بربطنواز پردهی مستان بساز |
|
کز رخ هندوی شب پرده دریده است صبح |
|
|
صبح برآمد زکوه وقت صبوح است خیز |
|
کز جهت غافلان صور دمیده است صبح |
|
|
سوخته گردد شرار کز نفس سوخته |
|
گنبد فیروزه را فرق بریده است صبح |
|
|
بوی خوش باد صبح مشک دمد گوییا |
|
کز دم آهوی چین مشک مزید است صبح |
|
|
نی که از آن است صبح مشک فشان کز هوا |
|
نافهی عطار را بوی شنیده است صبح |
|