| | | | | | |
|
رهی کان ره نهان اندر نهان است |
|
چو پیدا شد عیان اندر عیان است |
|
|
چه میگویم چه پیدا و چه پنهان |
|
که این بالای پیدا و نهان است |
|
|
چه میگویم چه بالا و چه پستی |
|
که این بیرون ازین است و از آن است |
|
|
چه میگویم چه بیرون چه درون است |
|
که بیرون و درون گفت زبان است |
|
|
چگویم آنچه هرگز کس نگفته است |
|
چه دانم آنکه هرگز کس ندانست |
|
|
گمانی چون برم چون کس نبرده است |
|
نشانی چون دهم چون بینشان است |
|
|
مکن روباه بازی شیر مردا |
|
خموشی پیشه کن کین ره عیان است |
|
|
برو از پوست بیرون آی کین کار |
|
نه کار توست کار مغز جان است |
|
|
برو عطار و ترک این سخن گیر |
|
که این را مستمع در لامکان است |
|