| | | | | | |
|
روی تو در حسن چنان دیدهام |
|
کاینهی هر دو جهان دیدهام |
|
|
جمله از آن آینه پیدا نمود |
|
واینه از جمله نهان دیدهام |
|
|
هست در آیینه نشان صد هزار |
|
واینه فارغ ز نشان دیدهام |
|
|
صورت در آینه از آینه |
|
نیست خبردار چنان دیدهام |
|
|
جمله درین آینه جلوهگرند |
|
واینه را حافظ آن دیدهام |
|
|
صورت آن آینه چون جسم بود |
|
پرتو آن آینه جان دیدهام |
|
|
جوهر آن آینه چون کس ندید |
|
من چه زنم دم که عیان دیدهام |
|
|
لیک کسی را ز چنان جوهری |
|
هیچ نه شرح و نه بیان دیدهام |
|
|
جملهی ذرات ازو بر کنار |
|
با همه او را به میان دیدهام |
|
|
یافتهام از همه بس فارغش |
|
پس همه را کرده ضمان دیدهام |
|
|
با تو و بی تو چه دهم شرح این |
|
چون به ندانم که چه سان دیدهام |
|
|
یک همه دان در دو جهان کس ندید |
|
چون دو جهان یک همه دان دیدهام |
|
|
جملهی مردان جهان دیده را |
|
در غم این نعرهزنان دیدهام |
|
|
دایم ازین واقعه عطار را |
|
نوحهگری اشک فشان دیدهام |
|