عطار (غزلیات)/روی تو کافتاب را ماند
روی تو کافتاب را ماند | آسمان را به سر بگرداند | |||||
مرکب عشق تو چو برگذرد | خاک در چشم عقل افشاند | |||||
هر که عکس لب تو میبیند | دهنش پهن باز میماند | |||||
زلف شبرنگ و روی گلگونت | میکند هر جفا که بتواند | |||||
گاه شبرنگ زلفت آن تازد | گاه گلگون عشقت این راند | |||||
عشقت آتش فکند در جانم | این چنین آتشی که بنشاند | |||||
خط خونین که مینویسم من | بر رخ چون زرم که برخواند | |||||
پای تا سر چو ابر اشک شود | از غمم هر که حال من داند | |||||
اوفتادم ز پای دستم گیر | آخر افتاده را که رنجاند | |||||
دلم از زلف پیچ بر پیچت | یک سر موی سر نپیچاند | |||||
گر دلم بستدی و دم دادی | آه من از تو داد بستاند | |||||
هر که درماندهی تو شد نرهد | همچو عطار با تو درماند |