| | | | | | |
|
ساقیا توبه شکستم، جرعهای می ده به دستم |
|
من ز می ننگی ندارم، میپرستم میپرستم |
|
|
سوختم از خوی خامان، بر شدم زین ناتمامان |
|
ننگم است از ننگ نامان، توبه پیش بت شکستم |
|
|
رفتم و توبه شکستم، وز همه عیبی برستم |
|
با حریفان خوش نشستم، با رفیقان عهد بستم |
|
|
من نه مرد ننگ و نامم، فارغ از انکار عامم |
|
می فروشان را غلامم، چون کنم، چون میپرستم |
|
|
دین و دل بر باد دادم، رخت جان بر در نهادم |
|
از جهان بیرون فتادم، از خودی خود برستم |
|
|
خرقه از تن برکشیدم، جام صافی در کشیدم |
|
عقل را بر سر کشیدم، در صف رندان نشستم |
|
|
خرقه را زنار کردم، خانه را خمار کردم |
|
گوشهی در باز کردم، زان میان مردانه جستم |
|
|
ساقیا باده فزون کن، تا منت گویم که چون کن |
|
خیزم از مسجد برون کن، کز می دوشینه مستم |
|
|
گر چو عطارم که آبم میبرد از دیده خوابم |
|
بس که از باده خرابم، نیستم واقف که هستم |
|