عطار (غزلیات)/ساقیا گر پختهای می خام ده
ساقیا گر پختهای می خام ده | جان بی آرام را آرام ده | |||||
خیزو بزمی در صبوحی راست کن | یک صراحی باده ما را وام ده | |||||
صبح پیدا گشت و شب اندر شکست | خفتگان مست را دشنام ده | |||||
چون بخواهی ریخت همچون گل ز بار | بار کم کش بادهی گلفام ده | |||||
همچو گل شو بادهی گلفام نوش | همچو بلبل سوی گل پیغام ده | |||||
داد خود بستان که ایام گل است | یا نه خوش خوش داد این ایام ده | |||||
گر سراسر نیست دردی در فکن | نیم مستان را پیاپی جام ده | |||||
چون اجل دامی گلوگیر آمده است | چون درآید وقت تن در دام ده | |||||
خاطر عطار سودا میپزد | سوخت از غم هین شرابش خام ده |