عطار (غزلیات)/صبح برانداخت نقاب ای غلام
صبح برانداخت نقاب ای غلام | میده و برخیز ز خواب ای غلام | |||||
همچو گلم بر سر آتش نشاند | شوق شراب چو گلاب ای غلام | |||||
بی نمکی چند کنی باده نوش | وز جگرم خواه کباب ای غلام | |||||
دور بگردان و شتابی بکن | چند کند عمر شتاب ای غلام | |||||
جان من سوخته دل را دمی | زنده کن از جام شراب ای غلام | |||||
آب حیات است می و من چو شمع | مرده دلم بی می ناب ای غلام | |||||
از قدح باده دلم زنده کن | تا برهد جان ز عذاب ای غلام | |||||
چون دل عطار ز تو تافته است | تافته را نیز متاب ای غلام |