| | | | | | |
|
عاشقانی کز نسیم دوست جان میپرورند |
|
جمله وقت سوختن چون عود اندر مجمرند |
|
|
فارغند از عالم و از کار عالم روز و شب |
|
والهی راهی شگرف و غرق بحری منکرند |
|
|
هر که در عالم دویی میبیند آن از احولی است |
|
زانکه ایشان در دو عالم جز یکی را ننگرند |
|
|
گر صفتشان برگشاید پردهی صورت ز روی |
|
از ثری تا عرش اندر زیر گامی بسپرند |
|
|
آنچه میجویند بیرون از دوعالم سالکان |
|
خویش را یابند چون این پرده از هم بردرند |
|
|
هر دو عالم تخت خود بینند از روی صفت |
|
لاجرم در یک نفس از هر دو عالم بگذرند |
|
|
از ره صورت ز عالم ذرهای باشند و بس |
|
لیکن از راه صفت عالم به چیزی نشمرند |
|
|
فوق ایشان است در صورت دو عالم در نظر |
|
لیکن ایشان در صفت از هر دو عالم برترند |
|
|
عالم صغری به صورت عالم کبری به اصل |
|
اصغرند از صورت و از راه معنی اکبرند |
|
|
جمله غواصند در دریای وحدت لاجرم |
|
گرچه بسیارند لیکن در صفت یک گوهرند |
|
|
روز و شب عطار را از بهر شرح راه عشق |
|
هم به همت دل دهند و هم به دل جان پرورند |
|