عطار (غزلیات)/عشق تو در جان من ای جان من
عشق تو در جان من ای جان من | آتشی زد در دل بریان من | |||||
در دل بریان من آتش مزن | رحم کن بر دیدهی گریان من | |||||
دیدهی گریان من پرخون مدار | در نگر آخر بهسوز جان من | |||||
سوز جانم بیش ازین ظاهر مکن | گوش میدار این غم پنهان من | |||||
درد این بیچاره از حد درگذشت | چارهای ساز و بکن درمان من | |||||
خود مرا فرمان کجا باشد ولیک | کج مکن چون زلف خود پیمان من | |||||
هرچه خواهی کن تو به دانی از آنک | زاریی باشد نه فرمان زان من | |||||
جان عطار از تو در آتش فتاد | آب زن در آتش سوزان من |