| | | | | | |
|
لعلت از شهد و شکر نیکوتر است |
|
رویت از شمس و قمر نیکوتر است |
|
|
خادم زلف تو عنبر لایق است |
|
هندوی رویت بصر نیکوتر است |
|
|
حلقههای زلف سرگردانت را |
|
سر ز پا و پا ز سر نیکوتر است |
|
|
از مفرحها دل بیمار را |
|
از لب تو گلشکر نیکوتر است |
|
|
بوسهای را میدهم جانی به تو |
|
کار با تو سر به سر نیکوتر است |
|
|
رستهی دندانت در بازار حسن |
|
استخوانی از گهر نیکوتر است |
|
|
هیچ بازاری چنان رسته ندید |
|
زانکه هریک زان دگر نیکوتر است |
|
|
عارضت کازرده گردد از نظر |
|
هر زمانی در نظر نیکوتر است |
|
|
چون کسی را بر میانت دست نیست |
|
دست با تو در کمر نیکوتر است |
|
|
چون لب لعلت نمک دارد بسی |
|
گر خورم چیزی جگر نیکوتر است |
|
|
کار رویم تا به تو رو کردهام |
|
دور از رویت ز زر نیکوتر است |
|
|
گر دل عطار شد زیر و زبر |
|
دل ز تو زیر و زبر نیکوتر است |
|