عطار (غزلیات)/ما رند و مقامر و مباحی‌ایم

عطار (غزلیات) از عطار
(ما رند و مقامر و مباحی‌ایم)
  ما رند و مقامر و مباحی‌ایم انگشت نمای هر نواحی‌ایم  
  خون خواره چو خاک جرعه از جامیم خون ریز ز دیده چون صراحی‌ایم  
  هر چند که از گروه سلطانیم نه قلبی‌ایم و نه جناحی‌ایم  
  جانا ز شراب شوق تو هر دم بی صبح و صبوحی و صباحی‌ایم  
  گر سوختگان تو مباحی‌اند بس سوخته‌ایم و بس مباحی‌ایم  
  ما فقر و صلاح کی خریم آخر چون خاک مقام بی‌صلاحی‌ایم  
  در بتکده رند و لاابالی‌ایم در مصطبه مست لافلاحی‌ایم  
  کافور رباحی ار بود اصلی کافور نه کافری رباحی‌ایم  
  تا در رسد این می تو ای عطار حالی ز بی می ملاحی‌ایم