| | | | | | |
|
ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم |
|
نام بلی چون بریم چون همه مست آمدیم |
|
|
پیش ز ما جان ما خورد شراب الست |
|
ما همه زان یک شراب مست الست آمدیم |
|
|
خاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ریخت |
|
ما همه زان جرعهی دوست به دست آمدیم |
|
|
ساقی جام الست چون و سقیهم بگفت |
|
ما ز پی نیستی عاشق هست آمدیم |
|
|
دوست چهل بامداد در گل ما داشت دست |
|
تا چو گل از دست دوست دست به دست آمدیم |
|
|
شست درافکند یار بر سر دریای عشق |
|
تا ز پی چل صباح جمله به شست آمدیم |
|
|
خیز و دلا مست شو از می قدسی از آنک |
|
ما نه بدین تیره جای بهر نشست آمدیم |
|
|
دوست چو جبار بود هیچ شکستی نداشت |
|
گفت شکست آورید ما به شکست آمدیم |
|
|
گوهر عطار یافت قدر و بلندی ز عشق |
|
گرچه ز تأثیر جسم جوهر پست آمدیم |
|