عطار (غزلیات)/ما می از کاس سعادت خوردهایم
ما می از کاس سعادت خوردهایم | در ازل چندین صبوحی کردهایم | |||||
با غذای خاک نتوانیم زیست | ما که شرب روح قدسی خوردهایم | |||||
عار از آن داریم ازین عالم که ما | در کنار قدسیان پروردهایم | |||||
تا که مهر مهر او بر جان زدیم | نقش غیر از لوح دل بستردهایم | |||||
هر که این باور نمیدارد ز ما | گو بیا اینک بیان آوردهایم | |||||
از برون پرده ما را کس ندید | زانکه ما در اندرون پردهایم | |||||
گرچه عطاریم و بوی خوش دهیم | خویشتن را به ز کس نشمردهایم |