عطار (غزلیات)/نه از وصل تو نشان مییابم
نه از وصل تو نشان مییابم | نه ز هجر تو امان مییابم | |||||
دشنهی هجر توام کشت از آنک | تشنهی وصل تو جان مییابم | |||||
از میان تو چو مویی شدهام | که تورا موی میان مییابم | |||||
به یقین از دهن پرشکرت | اثری هم به گمان مییابم | |||||
بر رخت تا به نگویی سخنی | میندانم که دهان مییابم | |||||
در صفات لبت از غایت عجز | عقل را کند زبان مییابم | |||||
دل و جان بر چو لبت آن دارد | کین همه لایق آن مییابم | |||||
زان به روی تو جهان روشن شد | که تورا شمع جهان مییابم | |||||
آنچه از خلق نهان میجستم | در جمال تو عیان مییابم | |||||
بی تو عطار جگر سوخته را | نتوان گفت چه سان مییابم |