عطار (غزلیات)/نگارم دوش شوریده درآمد
نگارم دوش شوریده درآمد | چو زلف خود بشولیده درآمد | |||||
عجایب بین که نور آفتابم | به شب از روزن دیده درآمد | |||||
چو زلفش دید دل بگریخت ناگه | نهان از راه دزدیده درآمد | |||||
میان دربست از زنار زلفش | به ترسایی نترسیده درآمد | |||||
چو شیخی خرقه پوشیده برون شد | چو رندی درد نوشیده درآمد | |||||
ردای زهد در صحرا بینداخت | لباس کفر پوشیده درآمد | |||||
به دل گفتم چبودت گفت ناگه | تفی از جان شوریده درآمد | |||||
مرا از من رهانید و به انصاف | فتوحی بس پسندیده درآمد | |||||
جهان عطار را داد و برون شد | چو بیرون شد جهان دیده درآمد |