عطار (غزلیات)/نیست مرا به هیچ رو، بی تو قرار ای پسر

عطار (غزلیات) از عطار
(نیست مرا به هیچ رو، بی تو قرار ای پسر)
  نیست مرا به هیچ رو، بی تو قرار ای پسر بی تو به سر نمی‌شود، زین همه کار ای پسر  
  صبح دمید و گل شکفت، از پی عیش دم به دم چنگ بساز ای صنم، باده بیار ای پسر  
  تا که ازین خمار غم، خون جگر بود مرا هین بشکن ز خون خم، رنج خمار ای پسر  
  چند غم جهان خورم، چون نیم اهل این جهان باده بیار تا کنم، زود گذار ای پسر  
  من چو به ترک نام و ننگ، از دل جان بگفته‌ام چند به زهد خوانیم، دست بدار ای پسر  
  چون به شمار کس نیم، سر به هوا برآورم تا نکنندم از جهان، هیچ شمار ای پسر  
  نیست مرا ز هیچکس، هیبت نیم جو ز من هست مرا یکی شده، منبر و دار ای پسر  
  جان فرید از نفاق، ننگ به نام خلق شد پس تو ز شرح حال خود، ننگ مدار ای پسر