| | | | | | |
|
هر دلی کز عشق تو آگاه نیست |
|
گو برو کو مرد این درگاه نیست |
|
|
هر که را خوش نیست با اندوه تو |
|
جان او از ذوق عشق آگاه نیست |
|
|
ای دل ار مرد رهی مردانه باش |
|
زانکه اندر عاشقی اکراه نیست |
|
|
عاشقان چون حلقه بر در ماندهاند |
|
زانکه نزدیک تو کس را راه نیست |
|
|
گرد بر گرد دلم از درد تو |
|
خون گرفت و زهرهی یک آه نیست |
|
|
بر سر آی از قعر چاه نفس از آنک |
|
یوسف مصریت اندر چاه نیست |
|
|
چند جویی آب و جاه ار عاشقی |
|
عاشق اندر بند آب و جاه نیست |
|
|
زاد راه مرد عاشق نیستی است |
|
نیست شو در راه آن دلخواه نیست |
|
|
در ده ای عطار تن در نیستی |
|
زانکه آنجا مرد هستی شاه نیست |
|