| | | | | | |
|
هر دیده که بر تو یک نظر داشت |
|
از عمر تمام بهره برداشت |
|
|
سرمایهی عمر دیدن توست |
|
وان دید تو را که یک نظر داشت |
|
|
کور است کسی که هر زمانی |
|
در دید تو دیدهی دگر داشت |
|
|
جاوید ز خویش بیخبر شد |
|
هر دل که ز عشق تو خبر داشت |
|
|
مرغی بپرید در هوایت |
|
کز شوق تو صد هزار پر داشت |
|
|
در شوق رخ تو بیشتر سوخت |
|
هر کو به تو قرب بیشتر داشت |
|
|
دل بی رخ تو دمی سر کس |
|
سوگند به جان تو اگر داشت |
|
|
در عشق رخ تو یک سر موی |
|
ننهاد قدم کسی که سر داشت |
|
|
بس مرده که زنده کرد در حال |
|
بادی که به کوی تو گذر داشت |
|
|
با چشم تو کارگر نیامد |
|
هر حیله که چرخ پاک برداشت |
|
|
خوارم کردی چنان که عشقت |
|
بر خاک درم چو خاک در داشت |
|
|
خوار از چه سبب کنی کسی را |
|
کز جان خودت عزیزتر داشت |
|
|
با بوالعجبی غمزهی تو |
|
نه دل قیمت نه جان خطر داشت |
|
|
در پیش لبت ز شرم بگداخت |
|
هر شیرینی که آن شکر داشت |
|
|
در جنب لب تو آب حیوان |
|
هر شیوه که داشت مختصر داشت |
|
|
در نقرهی عارضت فروشد |
|
هر نازکییی که آب زر داشت |
|
|
بر گرد میان تو کمر گشت |
|
آن حرف که در میان کمر داشت |
|
|
شکل دهن تو طرفه برخاست |
|
زان نقطهی طرفه بر زبر داشت |
|
|
چون روی تو زیر پردهی زلف |
|
چه صد که هزار پرده در داشت |
|
|
در هر بن موی بی رخ تو |
|
عطار هزار نوحهگر داشت |
|