عطار (غزلیات)/هر زمان لاف وفایی می زنی
هر زمان لاف وفایی می زنی | آتشی در مبتلایی می زنی | |||||
چون که جانی داری اندر مردگی | لاف نیکویی ز جایی می زنی | |||||
بوالعجب مرغی که کس آگاه نیست | تا تو پر بر چه هوایی می زنی | |||||
ماهرویی و ازین رو ای پسر | مهر و مه را پشت پایی می زنی | |||||
گفتهای کار تو را رایی زنم | من بمردم تا تو رایی می زنی | |||||
میزنم بر آتش عشق آب چشم | تا چرا راه چو مایی می زنی | |||||
بسکه کردم آشنا در خون دل | تا همه بر آشنایی می زنی | |||||
زخمه بر ابریشم عطار زن | گر به صد زاری نوایی می زنی |