عطار (غزلیات)/هر که در راه حقیقت از حقیقت بینشان شد
هرکه درراه حقیقت ازحقیقت بینشان شد
مقتدای عالم آمد پیشوای انس و جان شد
هرکه مویی آگه است ازخویشتن یا ازحقیقت
او زخود بیرون نیامد،چون به نزد او توان شد
آن خبر دارد ازو، کو در حقیقت بیخبرگشت
وان اثر دارد، که او در بینشانی بی نشان شد
تا تو در اثبات و محوی،مبتلایی، فرخ آن کس
کو ازین هردو کناری جست وناگه از میان شد
گم شدن از محو، پیدا گشتن از اثبات، تا کی
مرد،آن را دان که چون مردان، ورای اینوآن شد
هر که از اثبات، آزاد آمدو، از محو فارغ
هرچه بودش آرزو، تا چشم برهم زد عیان شد
هست بال مرغِ جان، اثبات و،پرَّش محو مطلق
بال و پر،فرعست، بفکن تا توانی اصل جان شد
تن در اثباتستُ جان،درمحو،ازین هردو برون شو
کانک ازین هردوبرون شد، او عزیز جاودان شد
آنکه بیرون شد ازین هر دو نهان و آشکارا
کی توان گفتن که این کس،آشکارا یا نهان شد
تا خلاصی یافت عطار از میان این دو دریا
غرقهی دریای دیگر گشت و دائم کامران شد