عطار (غزلیات)/هر که را ذرهای وجود بود
هر که را ذرهای وجود بود | پیش هر ذره در سجود بود | |||||
نه همه بت ز سیم و زر باشد | که بت رهروان وجود بود | |||||
هر که یک ذره میکند اثبات | نفس او گبر یا جهود بود | |||||
در حقیقت چو جمله یک بودست | پس همه بودها نبود بود | |||||
نقطهی آتش است در باطن | دود دیدن ازو چه سود بود | |||||
هر که آن نقطه دید هر دو جهانش | محو گشته ز چشم زود بود | |||||
زانکه دو کون پیش دیدهی دل | چون سرابی همه نمود بود | |||||
هر که یک ذره غیر میبیند | همچو کوری میان دود بود | |||||
همچو عطار در فنا میسوز | تا دمی گر زنی چو عود بود |