عطار (غزلیات)/چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما را
چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما را | سجاده زاهدان را درد و قمار ما را | |||||
جایی که جان مردان باشد چو گوی گردان | آن نیست جای رندان با آن چکار ما را | |||||
گر ساقیان معنی با زاهدان نشینند | می زاهدان ره را درد و خمار ما را | |||||
درمانش مخلصان را دردش شکستگان را | شادیش مصلحان را غم یادگار ما را | |||||
ای مدعی کجایی تا ملک ما ببینی | کز هرچه بود در ما برداشت یار ما را | |||||
آمد خطاب ذوقی از هاتف حقیقت | کای خسته چون بیابی اندوه زار ما را | |||||
عطار اندرین ره اندوهگین فروشد | زیرا که او تمام است انده گسار ما را |