عطار (غزلیات)/کجایی ساقیا می ده مدامم
کجایی ساقیا می ده مدامم | که من از جان غلامت را غلامم | |||||
میم در ده تهی دستم چه داری | که از خون جگر پر گشت جامم | |||||
چه میخواهی ز جانم ای سمن بر | که من بی روی تو خسته روانم | |||||
چو بر جانم زدی شمشیر عشقت | تمامم کن که رندی ناتمامم | |||||
گهم زاهد همی خوانند و گه رند | من مسکین ندانم تا کدامم | |||||
ز ننگ من نگوید نام من کس | چو من مردم چه مرد ننگ و نامم | |||||
ز من چو شمع تا یک ذره باقی است | نخواهد بود جز آتش مقامم | |||||
مرا جز سوختن کاری دگر نیست | بیا تا خوش بسوزم زانکه خامم | |||||
دل عطار مرغی دانه چین است | دریغ افتد چنین مرغی به دامم |