| | | | | | |
|
گرچه ز تو هر روزم صد فتنه دگر خیزد |
|
در عشق تو هر ساعت دل شیفتهتر خیزد |
|
|
لعلت که شکر دارد حقا که یقینم من |
|
گر در همه خوزستان زین شیوه شکر خیزد |
|
|
هرگه که چو چوگانی زلف تو به پای افتد |
|
دل در خم زلف تو چون گوی به سر خیزد |
|
|
گفتی به بر سیمین زر از تو برانگیزم |
|
آخر ز چو من مفلس دانی که چه زر خیزد |
|
|
قلبی است مرا در بر رویی است مرا چون زر |
|
این قلب که برگیرد زان وجه چه برخیزد |
|
|
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم |
|
آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد |
|
|
گفتی چو منی بگزین تا من برهم از تو |
|
آری چو تو بگزینم، گر چون تو دگر خیزد |
|
|
بیچاره دلم بی کس کز شوق رخت هر شب |
|
بر خاک درت افتد در خون جگر خیزد |
|
|
چو خاک توام آخر خونم به چه میریزی |
|
از خون چو من خاکی چه خیزد اگر خیزد |
|
|
عطار اگر روزی رخ تازه بود بی تو |
|
آن تازگی رویش از دیدهیتر خیزد |
|