عطار (غزلیات)/گر مرد نام و ننگی از کوی ما گذر کن
گر مرد نام و ننگی از کوی ما گذر کن | ما ننگ خاص و عامیم از ننگ ما حذر کن | |||||
سرگشتگان عشقیم نه دل نه دین نه دنیا | گر راه بین راهی در حال ما نظر کن | |||||
تا کی نهفته داری در زیر دلق زنار | تا کی ز زرق و دعوی، شو خلق را خبر کن | |||||
ای مدعی زاهد غره به طاعت خود | گر سر عشق خواهی دعوی ز سر بدر کن | |||||
در نفس سرنگون شو گر میشوی کنون شو | واز آب و گل برون شو در جان و دل سفر کن | |||||
جوهرشناس دین شو مرد ره یقین شو | بنیاد جان و دل را از عشق معتبر کن | |||||
از رهبر الهی عطار یافت شاهی | پس گر تو مرد راهی تدبیر راهبر کن |