عطار (غزلیات)/گر نکوییت بیشتر گردد
گر نکوییت بیشتر گردد | آسمان در زمین به سر گردد | |||||
آفتابی که هر دو عالم را | کار ازو همچو آب زر گردد | |||||
زآرزوی رخ تو هر روزی | روی بر خاک دربدر گردد | |||||
نرسد آفتاب در گردت | گرچه صد قرن گرد در گردد | |||||
گر بیابد کمال تو جزوی | عقل کل مست و بیخبر گردد | |||||
صبح از شرم سر به جیب کشد | دامن آفتاب تر گردد | |||||
هر که بر یاد چشمهی نوشت | زهر قاتل خورد شکر گردد | |||||
درد عشق تو را که افزون باد | گر کنم چاره بیشتر گردد | |||||
چون ز عشقت سخن رود جایی | سخن عقل مختصر گردد | |||||
چه دهی دم مرا دلم برسوز | کاتش از باد تیزتر گردد | |||||
بر رخم گرچه خون دل گرم است | از دم سرد من جگر گردد | |||||
دل عطار هر زمان بی تو | در میان غمی دگر گردد |