عطار (غزلیات)/گر یار چنین سرکش و عیار نبودی
گر یار چنین سرکش و عیار نبودی | حال من بیچاره چنین زار نبودی | |||||
گر عشق بتان خنجر هجران نکشیدی | در روی زمین خوشتر ازین کار نبودی | |||||
از شادی من خلق جهان شاد شدندی | گر بر دل من بار غم یار نبودی | |||||
از بادهی من خلق جهان مست بدندی | در روی زمین یک تن هشیار نبودی | |||||
گر یار گذر بر سر بازار نکردی | هنگامهی ما بر سر بازار نبودی | |||||
هر زاهد خشکی نفس از عشق زدندی | گر یار چنین سرکش و خونخوار نبودی | |||||
زلف تو اگر دعوت کفار نکردی | امروز کس لایق زنار نبودی | |||||
گر یار نمودی رخ خود را به همه خلق | اندر دو جهان همدم عطار نبودی |